ای شحنهٔ شش جهات عالم


ای شحنهٔ شش جهات عالم

در چار دری و هفت طارم
در چار دری و هفت طارم
ای جنت انس را تو کوثر
ای جنت انس را تو کوثر
وی کعبهٔ قدس را تو زمزم
وی کعبهٔ قدس را تو زمزم
نیرو ده توست ناف خرچنگ
نیرو ده توست ناف خرچنگ
عشرت گه تو دهان ضیغم
عشرت گه تو دهان ضیغم
هم خانه شوی به مهد عیسی
هم خانه شوی به مهد عیسی
رجعت کنی از اشارت جم
رجعت کنی از اشارت جم
در بوتهٔ خاک سازی اکسیر
در بوتهٔ خاک سازی اکسیر
آتش ز اثیر و ز آسمان دم
آتش ز اثیر و ز آسمان دم
گه یاره کنی ز ماه و گه تاج
گه یاره کنی ز ماه و گه تاج
گه رنگ دهی به خاک و گه شم
گه رنگ دهی به خاک و گه شم
از رفتن توست بر تن دهر
از رفتن توست بر تن دهر
پر نقطهٔ زر سیاه ملحم
پر نقطهٔ زر سیاه ملحم
وز آمدن تو دست گیتی
وز آمدن تو دست گیتی
افراخته آستین معلم
افراخته آستین معلم
تف علم تو در دم صبح
تف علم تو در دم صبح
بر بیرق شام سوخت پرچم
بر بیرق شام سوخت پرچم
خاقانی را تویی همه روز
خاقانی را تویی همه روز
روزی ده و رازدار و محرم
روزی ده و رازدار و محرم
تاب و تب او ببین به ظاهر
تاب و تب او ببین به ظاهر
کاندر دلش آتشی است مدغم
کاندر دلش آتشی است مدغم
از خوارزم آر مهر این تب
از خوارزم آر مهر این تب
وز جیحون ساز نوش این سم
وز جیحون ساز نوش این سم
جان داروی او بیار یعنی
جان داروی او بیار یعنی
خاک در قدوهٔ معظم
خاک در قدوهٔ معظم
در گرد رکاب او همی دو
در گرد رکاب او همی دو
در گرد عنان او همی چم
در گرد عنان او همی چم
تا خورشیدی پیاده بینند
تا خورشیدی پیاده بینند
خورشید دگر فراز ادهم
خورشید دگر فراز ادهم
مختار عجم بهاء دین آنک
مختار عجم بهاء دین آنک
منشور جلال اوست معجم
منشور جلال اوست معجم
با جوش ضمیر و جیش نطقش
با جوش ضمیر و جیش نطقش
مه شد زمن و عطارد ابکم
مه شد زمن و عطارد ابکم
با لطف کفش گرفت تریاق
با لطف کفش گرفت تریاق
چون چشم گوزن کام ارقم
چون چشم گوزن کام ارقم
به ز آدمی است و آدمی نام
به ز آدمی است و آدمی نام
لیک آدم از او شده مکرم
لیک آدم از او شده مکرم
در نام نگه مکن که فرق است
در نام نگه مکن که فرق است
از زادهٔ عوف و پور ملجم
از زادهٔ عوف و پور ملجم
بی قوت ده اناملش نیست
بی قوت ده اناملش نیست
هفت اختر مکرمت مقوم
هفت اختر مکرمت مقوم
بی یاری زال و پر عنقا
بی یاری زال و پر عنقا
بر خصم ظفر نیافت رستم
بر خصم ظفر نیافت رستم
ای کحل کفایت تو برده
ای کحل کفایت تو برده
از دیدهٔ آخر الزمان نم
از دیدهٔ آخر الزمان نم
لفظی ز تو وز عقول یک خیل
لفظی ز تو وز عقول یک خیل
رمزی ز تو وز فحول یک رم
رمزی ز تو وز فحول یک رم
مولای تو ثابت بن قره
مولای تو ثابت بن قره
شاگرد تو یحیی بن اکثم
شاگرد تو یحیی بن اکثم
تقدیر به همت تو واخورد
تقدیر به همت تو واخورد
گفت ای پدر قدم تقدم
گفت ای پدر قدم تقدم
رای تو به آسمان ندا کرد
رای تو به آسمان ندا کرد
کای طفل معاملت تعلم
کای طفل معاملت تعلم
داده است قضا بهای قدرت
داده است قضا بهای قدرت
نه گلشن و هشت باغ درهم
نه گلشن و هشت باغ درهم
انصاف بده که هست ارزان
انصاف بده که هست ارزان
یوسف صفتی به هفده درهم
یوسف صفتی به هفده درهم
بالای مدیح تو سخن نیست
بالای مدیح تو سخن نیست
کس زخمه نکرد برتر از بم
کس زخمه نکرد برتر از بم
در وصف تو کی رسم به خاطر
در وصف تو کی رسم به خاطر
بر عرش که بر شود به سلم؟
بر عرش که بر شود به سلم؟
طبع تو شناسد آب شعرم
طبع تو شناسد آب شعرم
دیلم داند نژاد دیلم
دیلم داند نژاد دیلم
گر چه شعرا بسی است امروز
گر چه شعرا بسی است امروز
این طائفه را منم مقدم
این طائفه را منم مقدم
هرچند درین دیار منحوس
هرچند درین دیار منحوس
بسته است مرا قضای مبرم
بسته است مرا قضای مبرم
مرخاتم را چه نقص اگر هست
مرخاتم را چه نقص اگر هست
انگشت کهن محل خاتم
انگشت کهن محل خاتم
در قالب آدم امیدم
در قالب آدم امیدم
ای هم دم روح، روح در دم
ای هم دم روح، روح در دم
یعنی برسان به حضرت شاه
یعنی برسان به حضرت شاه
این عقد جواهر منظم
این عقد جواهر منظم
چون بحر میان جانبین بود
چون بحر میان جانبین بود
کارم ز خطر نمود مبهم
کارم ز خطر نمود مبهم
در حال به گوش هوش من گفت
در حال به گوش هوش من گفت
وصف تو که با ضمیر شد ضم
وصف تو که با ضمیر شد ضم
کای مادر موسی معانی
کای مادر موسی معانی
فارغ شو و «فاقذ فیه فی الیم»
فارغ شو و «فاقذ فیه فی الیم»
ای داعی حضرت تو ایام
ای داعی حضرت تو ایام
گرچه نکنم دعا مقسم
گرچه نکنم دعا مقسم
گویم که چهار اساس عمرت
گویم که چهار اساس عمرت
چو سبع شداد باد محکم
چو سبع شداد باد محکم
کار تو تمام باد چونانک
کار تو تمام باد چونانک
نقصان نرسد پس اذاتم
نقصان نرسد پس اذاتم